روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

ترس

دیشب هوا رعد و برقی بود و پوریا با صدای اولین رعد و برق از خواب پرید. بابایی بغلش کرد و اوونو آورد پیش من. تمام شب طفلی دستهای منو رها نکرد. و من از این امنیتی که در کنار ما احساس می کرد خوشحال و سر مست. والبته کمی دلتنگ...  هر شب قبل از خواب دعا می کنم حریم امن خانوادم بهم بخوره و هیچ چیز بهش آسیب نرسونه .این روزها واسه رسیدن به این حس امنیت چقدر دلتنگم. 

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم مامان ماهان یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://mahanema.blogsky.com

یه عکس بگذارید آقا پوریای گل رو بینیم

حتما می زارم

شیوا یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ب.ظ http://shiva.blogsky.com

هزار تا لایک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد