روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

نگاه آشنا

روی پایان نامم کار می کردم . خیلی کلافه شده بودم. یکی از همکارای اداره بهم گفت برو پیش آقای ... بهت می تونه کمک کنه . من هم برای خلاصی از این بن بست رفتم پیشش. همه چیز خیلی خوب پیش می رفت تا اینکه یه روز دیدم آقای همکار با یه آقای دیگه اومد اتاق من. من که تعجب کرده بودم با یه سلام و علیک ازشون استقبال کردم. چند لحظه نشستن و اوون آقای دومی خیلی سعی نمی کرد بامن هم کلام شه . ولی توی نگاهش یه حالت خاص بود. یه جوری دلنشین و صمیمی. یه چیزی که هنوز بعد ۴ سال وقتی تو چشمام نگاه می کنه همون حالت خاص و می بینم و قلبم مثل روز اول لبریز می شه..... دیروز سالگرد پیوند ما بود و اوون باز منو سورپرایز کرد

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم مامان ماهان چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.mahanema.blogsky.com

سالگرد ازدواجتون مباررررررررررررررررررک
انشالله همیشه خوشبختتتتت باشید

مرسی عزیزمممممممممم

نازنین سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.arian-man.blogfa.com

آخیییییییی...چه عشقولانه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد