روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

همدردی

صبح با ناز و نوازش گل پسر رو از خواب بیدار کردم و پسری  از اینکه اول صبحی به گردش دعوت شده کلی خوشحالی کرد. ولی وقتی رسیدیم دم مهد بنای گریه رو گذاشت و آنچنان بی تابی کرد که دل مامانی براش ریش شد. وقتی گل پسر همیجوری گریه می کرد  یه دختر بچه ناز هم با مامانش رسید دم مهد. وقتی پوریا رو دید که داره گریه می کنه بهش گفت : نی نی گریه نکن . مامان تو هم زود می آد دنبالت. و من از زمانی که رسیدم اداره نگران دیر رسیدنمم

نظرات 2 + ارسال نظر
مهراوه سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ق.ظ

ببینم. گل پسر بعد از دیدن اون دختر خانوم پشتک چار تاق نزد؟ اون که عادت داره هر دختری ببینه بدو دنبالش و خفت گیرش کنه و ماچش کنه؟ اگر هم طرف اجازه ماچ و بوس نداده براش بنا کنه به رقصیدن...
جدا پوریا سعی نکرد قاپ دختره رو بدزده و وجود ترو بی خیال شه؟!!!!

اینقدر اشک تو چشمای گل پسر بود که فکر نکنم تونسته باشه اصلادختره رو ببینه

مریم مامان ماهان سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://www.mahanema.blogsky.com

حالا مامان مهتاب به موقع رسیدی به گل پسر؟

اره.نگو بی خود جوش می زدم مربی اش می گفت از وقتی اومده همینجوری داره قر می ده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد