روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

انتظار

همسر جان به سلامتی تو راه خونن. از اونجایی که کار می کنه تا خونه  باید از همه نوع وسایط نقلیه استفاده کنه از قاطر تا هواپیما... انتظار شیرینیه .. دیشب با عزیز جون رفتم کلی خرید کردم .. چیز هایی که آقای همسر دوست دارن... دوست دارم وقتی رسید خونه همه چیز بی عیب و نقص باشه.. نه اینکه آدم ایراد گیری باشه  و بخواد گیر بده..ولی دوست دارم وقتی بعد یک ماه می آد خونه بدونه که وقتی نبود همه چیز منظم و مرتب بوده و نبودش تغییری توی نظم خونه ایجاد نکرده و مهمتر از همه وقتی بخواد برگرده سر کار از جانب من و گل پسر و خوونه خیالش راحت باشه... دیشب آخرین صفحه های کتابم رو زیر نور شمعی که در حال تموم شدن بود خوندم... و حالا که اداره هستم فکرم مشغول کلی کار که باید انجام بدم... از گل پسر بگم که انتظارش از هر چیزی زیبا تره... تا می بینه دارم یه کاریی انجام می دم می آد و می گه :{بابا جی ‌.به به. هام} یا تا کسی زنگ می زنه بدم بدو می ره زیر اف اف وای می سته میگه :مامانی . باباجی اووومد} از صمیم قلب دعا می کنم خدا بابا همه بچه ها رو نگه داره واسشون . و همه بابا که هر روز می رن سر کار سلامت برگردن خونه .

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم مامان ماهان دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ق.ظ http://mahanema.blogsky.com

چشمتون روشن آقای همسر داره بر میگرده خونه . واسش سنگ تموم بزاری خانمی .
خوشحالم از اینکه خوشحالی و در انتظار شیرین امدن همسری رو داری

مهراوه چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ

اما من دیگه بابا ندارم....
بابام رفت سر کارو دیگه بر نگشت....
نصفه شبی اشکم رو در اوردی با این نوشته ات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد