ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیروز روز خسته کننده ای بود تا ساعت ۴ و نیم توی جلسه ای توی اداره گیر افتاده بودم. با توجه به بی خوابی شب قبلش که تا ۴ صبح بیدار بودم ولی چندان خواب آلود نبودم. توی اداره از اوونجای که چیزی جز نون همراهم نبود با مقدار زیادی آب جوش و یک لیوان چای خودم رو تا ساعت ۵ نگه داشتم. راستی فهمیدم چای تاثیر زیادی روی تحریک دله خورای روی من داره برای همون خیلی کمش کردم. رسیدم خونه دیدم گل پسر و عزیز جفتشون نخوابیدن و از قرار معلوم گل پسر حاضر به خوابیدن بدون من نشد ه بود تا رسیدم خونه گل پسر دستمو گرفت که بریم لالا. من هم یک کف دست نان + ۲ تا کتلتمو به عنوان ناهار توی ساعت ۵ و نیم خوردم و گل پسر و خوابوندم . و جز یه کاسه آنار چیز دیگه ای هم برای شام نخوردم. یعنی اصلا اشتها نداشتم.
-----------------------------------------------------------------
شیرین ترین چیز برای یه مامان اینه که وقتی در خونه رو باز می کنه گل پسرش بدو بدو بیاد بغلش کنه و بگه مامانی سسسسسسسسسسلام.
طفلک عزیز. موهاش سیخ نشده بود؟چشاش تا به تا نشده بود؟!
چرا. بنده خدا حالی بهش نبود .