روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روز برفی

از بچه گی از برف خوشم میاد. نمی دونم عین یه زنگه تفریحه برام. دیدن دونه های برف که انگار توی یه جشن بزرگ رقص کنان به زمین می رسن بهم حس دلپذیری می ده. گل پسرم هم این اخلاقش به من رفته ووقتی  یواش صداش کردم مامانی برف می یاد. به سرعت از خواب بیدار شد و اومد پیشم. و کلی با هم با دیدن دونه های برف و سفیدی یه دستی که ایجاد کرده بود لذت بردیم. دیروز به افتخار خودم و گل پسر اداره رو هم تعطیل کردم و تو خونه موندم و از این روز برفی لذت بردیم. 

دارم سعی می کنم از نظر ذهنی خودم رو برای برگشت آقای همسر آماده کنم. ضمن تشکر از دولت کریمه و به میمنت ایجاد ۵/۲ میلیون شغل در کشور سایتی که همسری در اون مشغول بود هم تا آخر ماه تعطیل می شه...و احتمالا بدون تسویه به منزل برمی گردن. توی این ۵ ماهی که توی جنوب کشور مشغول کار بود تنها خوشحایم این بود که خودش راضیه و سرش گرمه . ولی الان می دونم اوون هم مثل من از این شرایط خسته اس. و می دونم باید آماده باشم که خیلی از کج خلقی هاشو تحمل کنم.  

این روزها مرتب گذشته رو مرور می کنم. خیلی در حال تلاشم که بگم مهمترین انتخاب زندگیم اشتباه نبوده ولی توی عمق وجودم حس بدی دارم.  

مثل همیشه دلخوشیم گل پسره... روز بروز بزرگتر می شه و شیرین تر .. یاد گرفته که لگو هاشو بزاره رو کاغذ و با خودکار دورشون خط بکشه و اونها رو بهم بچسبونه...  

خدایا بهم آرامشی بده تا توی روزهای سخت . یاد آرزو های برباد رفته ام اینقدر افسردم نکنه. 

خدایا بهم قدرتی بده که توی روزهای پیش رو که می دونم هم من و هم آقای همسر آسیب پذیر هستیم .صبر و تحملم بیشتر باشه. 

خدایا کمک کن نقاط مثبت شخصیتشو بیشتر ببینم و به کاستی هاش کمتر فکر کنم.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهراوه سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ب.ظ

برات دعا کردم. میدونم به زودی خیلی زود تا پست بعدی دعاهام جواب میده. بعدا جواب گرفتی شیرینی یادت نره!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد