روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

خاله کاشف

به نظر من هر کسی دور ورش چند دسته آدم هست.. یک نوعشون فقط در حد سلام و علیکن.. یعنی نه تو شادی و نه تو غم اصولا نقشی ندارن به این گروه می گم آمفوتر... یگ گروه هستن که تو شادی هستن ولی وقتی گرفتاری اصولا نه اونها نزدیک هستن و نه اصلا میشه رو کمکشون حساب کرد این ها رو می گم دوستان هوای خوب... یگ گروه هستن که هم تو شادی هستن و هم تو گرفتاری ولی مشکلشون اینه که فکر می کنن حتما باید زمانی به داد آدم برسن که دیگه آدم رو به مرگ وگرنه تو شرایط نیمه حاد چندان کاری بهت ندارن... یک گروه دیگه هستن که خدا از همه ما دور کنه کسایی هستن که اگه شادی ما رو ببینن تو دلشون رخت می شورن و تو گرفتاری ها همینجور که سرکوفت می زنن تو دلشون بگی نگی بشکن هم می زنن....اما گروهی هستن که کم هستن شاید از انگشت های دست هم کمتر بی بهانه دوست دارن و بی بهانه محبت می کنن ... محبت های کوچیک .. می شه همیشه رو کمکشون حساب کرد.. محبتشون می تونه مثل گرفتن یه نوزاد بد اخلاق از دست مادری باشه که ۲ شبانه روزه نخوابیده... محبتشون مثل یک بشقاب لوبیا پلو با سبزی خوردن تازه برای زن بارداریه که تنها تو خونه اش نشسته و نای غذا درست کردن نداره...محبتشون مثل  زمانیه که می ان خونه ات و صحبت می کنن و می خندن و پای درد و دلات می شین و دلداریت میدن... محبتشون زلاله و پاک... شاید  کمکی از دستشون برای حل مشکلات بزرگ بر نیاد ولی با کارهای کوچیک بهت ارامش می دن خوشحالم که یک نفر اینجوری کنارم هست... بی منت... بی چشم داشت هر وقت نیاز دارم بهم کمک  میکنه... 

گل پسر دیشب تب داشت ولی صبح مجبور شدم ببرمش مهد .زنگ که زدم  مهدگفتن بی حاله .. سریع رفتم دنبالش و بردمش دکتر که خدا رو شکر تبش ویروسیه و داروی خاصی هم نداره... زنگ می زنم بهش همون دوستم رو می گم که جز دسته اخر می بینم نیست غم دنیا تو دلم می شینه... چون میدونم تنها جایی که می تونم گل پسرو ببرم  خونه اونه بدون هیچ توضیحی و بدون هیچ دلشوره ای... بهم زنگ می زنه و می گه گل پسرو ببرم پیشش... بدون منت.. بدون قید شرط... بدون اینکه بپرسه کی می ایی دنبالش... برام وجودش یک دنیا می ارزه.. شاید هیچ نسبتی با هم نداشته باشیم شاید من جای بچه اش باشم ولی برام از هر دوستی نزدیکتره... با چهره باز گل پسر و پذیرفت و تنها بهم گفت نگران نباش حواسم بهش هست... امیدوارم خدا هم حواسش بهش باشه

نظرات 4 + ارسال نظر
جنس مونث دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ http://zireinsaghf.blogsky.com/

خوش به حالت مهتاب جان .
واقعا دوست خوب داشتن خیلی ارزش داره خیلی سنش مهم نیست بودنش مهم .
خدا به منم عطا کنه .

ان شاء الله...واقعا نعمته ... می دونی این دوستم جاهایی به هم رسیده که مادرم بهم نرسید... زمانی که یه نوزاد کوچیک داشتم و شرایط بدنیم هم بد . مادرم اصلا در خونه رو باز نمی کرد این بنده خدا خیلی بهم رسید... من همیشه دعاش می کنم و هر کاری از دستم بربیاد براش انجام می دم

مهسا سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

خدا ازین دوستا زیاد کنه...
البته کم کم داریم سمتی میریم که این کارا از "دوست" به عجیب ترین کارا تبدیل میشه و باید توی گینس ثبت شه :)

من هم می دونم خوش شانسی بزرگیه که آدم با همچین کسی اشنا شه... من که همیشه براش دعا می کنم.. می دونی بیشتر ماها اگه بخوایم کاری واسه کسی کنیم دنبال یه کار بزرگ هستیم و از اونجایی که بیشتر اوقات برامون سخته انجامش بیخیال می شیم یعنی نیت انجام داریم ولی عملی نمی کنیم... خوبه ادم کارهای کوچیک انجام بده واسه همیدیگه.. مثل دادن یک ظرف کوچیک سبزی خوردن تازه... یا پختن غذایی و آوردنش به خونه یه دوست.. باور کن اینها بیشتر در خاطر ادم ها می مونه

مهسا چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ب.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

باور دارم عزیزم چون خودمم همین جوریم ...

سلام... خوش بحال کسایی که دور و ورتن... خدا به هر کسی دل بزرگ و قلب مهربون نمی ده

جنس مونث شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ق.ظ http://zireinsaghf.blogsky.com/

سلام نیستی ؟
انشا الله حال خودت و گل پسر خوب باشه...
عیدتم با تاخیر مبارک.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد