روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

پوست انداختن

نزدیک یک ماه از آخرین پستم می گذره از اوون همه غم و ناراحتی و نا امیدی... توی یک ماه گذشته فلوکسیتین اثراتش رو کم کم کذاشته و حس نفرت من رو نسبت به اطرافیانم کاهش داده...دارم با خودم کنار می یام.. و دارم تلاش می کنم که واقعیت های زندگیم رو بپذیرم و یا با هاشون کنار بیام یا راهکاری برای مطلوب شدن کنم... توی این یک ماه فرصتی بود برای فکر کردن به خودم به پسرم به همسرم و همه اطرافیانم .. می دونم که چیز های تو زندگیم جای خالیشون همیشه منو زجر می ده ولی چیزهای زیادی هم هست که دلخوش باشم..یکی از مهمترین مشکلات من اینه که همیشه دلم میخواست با کسی زندگی کنم شاد باشه و خوش بین و دقیقا همسر من عکس این حالته... توی این مدت فهمیدم وقتی من ناراحت و دلسردم همسرم بسسسسسسسسیار خودش رو می بازه و توان روبه راه کردن شرایط رو نداره و این بخاطر بد جنسی اش نیست بلکه تربیت خانوادگیش همینجوره که مشکلی رو که می شه با دست باز کرد با دندون بازش می کنن.. خلاصه در حال پالایش روح بودم .. دارم سعی می کنم بیشتر خوش بگذرونم و از اینکه همسر با هام نیست عذاب وجدان نگیرم.. بیشتر بیرون می رم ... بیشتر تلفن می کنم و بیشتر رو کارهام تمرکز می کنم... در حقیقت من هم مثل همه دارم پوست می اندازم پو ست انداختنی که شاید با ورنج باشه اما توش رشد هم نهفته است...

نظرات 4 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ب.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

خیلی خوبه مهتاب عزیزم... عاشق این حرفتم : "دارم تلاش می کنم که واقعیت های زندگیم رو بپذیرم و یا با هاشون کنار بیام یا راهکاری برای مطلوب شدن کنم..."
امیدوارم پوست انداختنت خیلی درد نداشته باشه...
درهرصورت تو یه مادری... یه مادر خوب و مهربون :*

همه توی زندگی شون این مرحله رو باید تجربه کنن.. چون هیچ وقت آدمی که باهاش زندگی می کنی ۱۰۰ ٪ اون چیزی نیست که می خوای.. یا باید ولش کنی یا باید بمونی به شرط تغییر... دارم روش هایی رو به کار می بندم که به نظر می یاد جواب می ده... بعد از اون اتفاق های بعد توی این دو اه خیلی بهتر شده رفتاراش و آرومتر و منطقی تر چون من خودم هم تغییر کردم... می بوسمت

مهراوه جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ق.ظ

اغلب زندگی ها خیابون یک طرفه است. پس بهتره در طی این مسیر ،مسیر رو برای خودمون خوشایند تر کنیم! بخوایم نخوایم زود همه چیز تموم میشه. ارزش جنگیدن نداره

واقعا همینطور .. می تونی توی این خیابون یه طرفه هی بشینی غصه بخوری یا هی بگییییییی سلامممممممممممم امیییییییییییییییییر حسییییییییییییییییین

جنس مونث سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام خواهر جون
نمیدونم چی بگم در رابطه با نوشته هات چون خودم در شرایطی بد تر از تو ام .
ولی بارم میگم خدا هست .
بیادتم .

اندر احوالات سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:47 ب.ظ http://andarahvalat30.blogfa.com

خوشحالم که بهتری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد