روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

گل پسر نوشت

دو هفته ای هست که مهد گل پسر و عوض کردم.. مهد جدید به مراتب بهتر از مهد قدیمشه.. و خودش خوشحالتر نسبت به قبل...پسرک من بزرگ شده و شیرین زبون گاهی می مونم چی جوابشو بدم و می دونم به عنوان مادر این نقص بزرگیه... گاهی حرفهایی که می زنه دقیقا مستوجب تنبیه ولی من خندم می گیره... مثلا چند شب پیش دیدم صدای خش خش می یاد.. دیدم بله...ایشون با یه مداد شمعی در حال کشیدن نقاشی روی سرامیک ها هستن... یه جیغ بنفش کشیدم . در همین وضع دایی کوچیکه زنگ زد... بهش می گم .. گل پسر الان به دایی می گم که تو منو اذیت می کنی ... من هم به اون بنده خدا گفتم ...  

دایی کوچیکه: گل پسر مامانتو اذیت نکن می آم دعوات می کنم ها... 

گل پسر: دایی جرات نداره بیاد من با تفنگ می کشمش... 

و من با دهن باز به ادامه این مکالمه خشن گوش می دادم... که خلاصه منتهی به غذر خواهی گل پسر از دایی شد... 

چیزی که برام جالبه که هر چقدر بزرگتر می شه به نظرم شخصیتش بیشتر تابع محیط می شه... مثلا اصلا پسرک تفنگ نداره ولی تو تخیلش با این تفنگ همه رو می کشه... و من نمی دونم باید نگران باشم یا نه چیز عادیه!!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ب.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

عزیزم :)))
منم بودم می خندیدم.. بچه ها گاهی یچیزایی میگن که اگه فقط 5 6 سال ازون سن بزرگتر بودن تو دهنی می خوردن
بالاخره مهدشو عوض کردی... آفرین خیلی کار خوبی کردی...:*
مطمئن باش طبیعیه... پسرا کلا خشونت تو خونشونه چه برسه به ما که نژاد آریایی تو خونمون تکون می خوره

دقیقا من هم نگران همین نژاد آریایی شم

اندر احوالات ... جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:10 ب.ظ http://nasim30.blogfa.com

راستشو بخوای نمی دونم
ولی پسرکت بامزه است

مهراوه دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:37 ب.ظ

کاملا عادیهواصلا نگران نباش

اندر احوالات شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ق.ظ

ای جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد