روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

درد مزمن

دچار مرض مزمنی شدم .. شبهایی که فرداش تعطیله سر شب چشمام به زور بازه و شبهایی که خیر سرم فرداش باید زود پاشم بیام سرکار مثل جغد بازه... و بدتر از همه اینکه شبهایی که زود می خوابم هی خودم رو سرزنش می کنم که کاش بیدار می موندم و حداقل یک فیلمی می دیدم و شبهایی که بیدارم همینطور به خودم فحش می دم که چطور فردا می خوایی پاشی بری سر کار!!!!ای بابا عجب وضعیه 

پی نوشت: 

من با ۲۰ آهنگ اخر بسیییییییییییار حال کردم. مخصوصا اشک من و دستای تو... شدید منو یاد پدر می انداخت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد