روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

حرف های نگفته

هیچوقت نتونستم ساده ترین چیز هایی که در موردش فکر می کنم بهت بگم... زندگی از دید تو سفید و سیاه است... و تو از این دو رنگ در نیمه تیره تر داری روزهاتو هدر میدی... من و تو اگه ازدواج نمی کردیم مطمئنا شریک های تجاری خوبی بودیم... اما... تو با تمام خوبی هات هیچوقت دوستم نبودی و نیستی... می دونم دوست در دید تو چارچوب خودش رو داره ، ولی توی دنیای من دوست کسیه که بشه بهش اوونچه که تو ذهنت می گذره بدون خود سانسوری در میون بزاری... دوست کسیه که بشه باهاش خندید و گریه کرد... بشه باهاش عاقل بود و گاهی دیوانه...بشه گاهی شیطنت کرد وگاهی موقر بود... زندگی تو دید تو چارچوبی از باید ها و نباید ها است...توی متراژ تو خیلی ها حد لازم رو ندارن .. توی دید تو زندگی همون روندی رو داره که 50 سال پیش داشت... گاهی دلم لک می زنده برای هار هار خندیدن بیرون از خونه در حالی که تو همراهمی... گاهی حسادت می کنم از دیدن مردهایی که موقع پیاده شدن از ماشین گونه های همسرشون رو می بوسن... مردهایی که وقت قدم زدن دست هاشون رو دور شونه های همسر شون می ندازن.. می دونم دوستم داری ولی دوست داشتنت اون چیزی نیست که منو راضی کنه... من دوست دارم ببینم دوستم داری همه ببینن که تو دوستم داری اما تو دوست داشتن رو تبدیل به زنجیری کردی که گاهی نفس هامو بند می یاره.. دوست داشتن تو منو دچار وضعیتی کرده که در کنار تو تبدیل به چیزی بشم که نیستم.می دونی چرا؟؟ چون تو می تونی ساده ترین موضوعات رو به بدترین موضوعات وصل کنی... تو می تونی یک شیطنت ساده رو به بی بند و باری وصل کنی... تو می تونی تمام خوبی هامو نادیده بگیری و مدتها توی سیاهی های ذهنت زندگی کنی.. که هم خودت زجر بکشی هم دیگران رو زجر بدی...از نظر تو زن کامل مادرته... خواهرته.. که توی چشماشون هیچ نوری از زندگی نیست... زنانی که خودشون رو توی سرویس دادن به مردها فراموش کردن و آن چنان در بند خواسته های دیگران هستن که فراموش کردن خودشون هم خواسته هایی دارن... بین دنیای تو و من فاصله زیاده.. خیلی زیاد...

نظرات 2 + ارسال نظر
باشماق دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:56 ب.ظ

بالاخره هیچ زن و شوهری کامل نیست تکامل اونا زمان می خواهد ولی وقتی به زمانش می رسد اونقدر دور و ور شون ا شلوغ می شه که دیگه حسش را ندارند
تمام اون چیزای که نوشته ای انتظارات منطقی یک زن هست که متاسفانه بعضی از مردها کمتر به اون توجه می کنند و خوشبختی زن را در داشتن پول و ایجاد یک زندگی راحت و بدون دغدغه می دانند و به عواطف زن کمتر توجه می کنند
یکی از اشتباهات خانوم ها این است که زمان گله کردن را نمیدونن
مثلا درست زمانی که شوهر از بیرون می اید اونم خسته از کار روزانه و فشار روحی و روانی که بهش وارد شده هنوز لباسش را در نیاورده شروع به گله گذاری و انتقاد کردن و یا به قولی غر زدن می کنند به مرد هم حق بدهید که فوری عکس العمل نشون بدهد
شما باید طوری روابط خود را مدیریت کنید و خواست خود را بشکلی به همسرتون القا کنید که خواست شما از دهان او بیرون بیاید
البته بعضی مرد ها خجالت می کشند مثلا همسرانشون را همین طوری ببوسند و یا موقع بیرون رفتن دست او را بگیرند و یا سخنان محبت آمیز را در مقابل غیره بزنند مخصوصا اگه بزرگ شده ی مناطق کوهستانی باشد
معمولا کسانی که در مناطق کویری زندگی کرده اند عواطف خود را راحت تر بروز می دهند

چی بگم والله همسر من که نه کوه نشینه نه کویری...

مهراوه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:15 ب.ظ

منم مدتهاست از متراژ ذهنش بیرون کرده! البته منم سرتق هستم همش میخوام بهش بفهمونم که درست الزاما چیزی نیست که اون فکر میکنه و ایضا اون... هر دو فیس پیله!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد