روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

همه چی آرومه....

اینجانب مادری هستم شاغل با درآمدی که تا چندی پیش جز درامد های بالا محسوب می شد با 21 سال مشقت در زمینه تحصیل و با داشتن همسری زحمتکش و با درجه بالای مهندسی لنگ 150 هزار تومان وجه رایج مملکتی هستیم تا اینترنت خانه را شارژ کرده و بتوانیم کمی در عوالم رویا سیر کنیم... تا به حال یادم نمی یاد که هر دو مون در حال سگ دو زدن باشیم و ته کیف هر کدوممون بیشتر از 50 هزار تومن نباشه... یعنی الان فقط دارم به فیش های برق و گاز  فکر می کنم که یحتمل همین امروز و فردا به دستمون میدن. ... آقای همسر 6 ماهه حقوق نگرفته یعنی دقیقا مرداد بود که ما کارت حقوق آقای همسر رو پر پول دیدم که اونم نامرد رفت سریع قسط های عقب افتاده رو داد و از اون بین من 550 هزار تومن رو مبلی خریدم... بعد از اوون اگه شما پولی دیدین من هم دیدم... در حال حاضر نان آور خانه من هستم البته به امید حقوقی که دارن زحمت می کشن و برامون پس انداز می کنن که اوونور سال حتی نتونیم یک خاکی باهاش تو سرمون کنیم.... 

آخی چقدر من خوشبختم 

نظرات 2 + ارسال نظر
باشماق دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ق.ظ

درست مثل پسر من
فکر کردیم درس بخونه و مهندس بشه و سربازی بره بعدش هم مثل گذشته خودم زنی بگیره و تشکیل خانواده بده ولی کو کار یک سال کار می کنه یک خط در میان حقوقش را اونم با هزار خواهش و تمنا می گیره تا گلو هم زیر باره قرضه ولی نه به غریبه بیشتر به مامانش
می بینی همه تحصیل کرده ها همین طوری اند تو فک و فامیل خودمون هم خیلی زیاده
دختر خوب : به قول قدیمی ها الاهم و فی الاهم کن بعضی هزینه ها را آدم می تونه فاکتور بگیره و بگذاره برای بعد
مثل همین پیراهن مبل و یا همین هزینه گزاف 150 هزار تومانی اینترنت
و یا هزینه مکالمات موبایل و ......
هزینه اینترنت من هر سه ماه سی هزار تومن با 5 گیگ که زیاد هم می آرم می گذارم برای شارژ بعدی
اینو به عنوان یک پدر از من داشته باش هیچ وقت بی پولی شوهرت را به رخش نکش چون بالاخره همین طوری که نمی مونه ما هم در زندگی از این مشکلات کم نداشته ایم بالاخره حل می شود ولی اگه دل اونو سوزانده باشی تا ابد یادش نمی ره
چیزی هایی که باعث افزایش روزی می شود
با وضو بودن - خوندن سوره واقعه قبل از خواب - بیدار موندن بین طلوعین و عبادت کردن - خوندن زیارت عاشورا

ممنون بابت صحبت هاتون ... نه من هیچوقت به رخش نمی کشم که نداره و ... چون می بینم داره تلاشش رو می کنه و اهل خوردن مال حروم هم نیست.ولی گاهی فقط گاهی فکر می کنم که داره جوونیمون میگذره و ما فقط داریم می دوییم.. نه مسافرت نه مهمونی... فقط داریم سگ دو می زنیم و بازم 7 گرو 8 مونه... ولی ناشکر نیستم خدا رو شکر تنمون سالمه ... یه پسر خوب داریم.. خونه داریم.. و مهمتر از همه همدیگرو داریم... .ولی زندگی زیادی به ادم فشار می اره... امیدوارم پسر شما هم به نحوی گره از کارش باز شه و سر و سامون بگیره.. امیدوارم سایه اتون همیشه رو سر بچه هاتون باشه ..شما منو امروز شدیدا یاد پدرم انداختین.. براتون آرزوی سلامتی دارم و طول عمر

مینا دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:52 ب.ظ http://gonbademinagallery.blogsky.com/

سلام مهتاب جان، خیلی ناراحت شدم پستهای اخیرت رو خوندم، الهی که به زودی هم معوقه ها رو بدن هم جا پای همسرت محکم بشه توی محل کارشون...
دستت برکت داره والا با این پولها مگه میشه زندگی رو چرخوند؟

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد