روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

دوشنبه ساعت 10.30 دقیقه

چه کسی جز یک مادر می تونه بفهمه که اوون مادر یزدی که بچه اش رو از پنجره اتوبوس به بیرون پرتاب کرد و توی یک لحظه همه چیز آتیش گرفت توی آخرین لحظه به چی فکر می کرد... کی می تونه درک کنه اوون مادر با تمام قدرت تنها داشته اش عزیزترین  کسی رو که داره از خودش برونه تا اوون بچه باز آسمان آبی رو ببینه و مادر ... دلم خونه برای اوون مادر و مادرها دیگه که هر روز با اتفاق های مشابه ای عزیزانشون رو از دست می دن... پر از نفرتی ام از جمله (قسمتشون همین بوده).. این چه قسمت و سرنوشتیه که گاه و بیگاه یقیه ما رو می گیره... 44 نفر مردن .. 44 تا خانواده بدبخت شدن...حداقل سه برابر این افراد سرنوشتشون برای همیشه تغییر کرد.. و خانه هایی که دیگه هیجوقت چراغ شون روشن نمی شه... کی باید جواب بده... اصلا از کی باید پرسید ... کی می تونه بپرسه چرا... فکر می کنین تا چند روز این مردم فراموشکار به این قضایا فکر می کنن... آخرش هم با انداختن گناه کردن هم دیگه و گردن قضا و قدر همه چی به خیر خوشی تموم میشه... از این روزها نفرت دارم... از این ادمها... از این همه بغض فریاد نزده...

نظرات 3 + ارسال نظر
باشماق چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ق.ظ

کاملا شما درست می گویید خیلی سخته آدما با کسانی که کلی از شون خاطره دارن خداحافظی اونم یک بارگی و اونم به اون شکل بکنند
خود من کسانی را که سی چهل سال پیش از دست داده ام هنوز که هنوز است هر روز یادی از شون می کنم
و یک خدا بیامرزی بهشون می گم
کاری نمی شه کرد مگر صبر

BAD SABA چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:56 ب.ظ

I feel sorry for myself! for my people for culture …….

مهدی یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:39 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

از ته دلم غمگینم براشون واقعا مادر فداکار ترین موجود روی زمینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد