روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

هراس

اگه روز شنبه دیدین یه خانمی هراسان و دوان دوان افتان و خیزان از در یه فروشگاهی زده بیرون اوون من بودم... توی یه چشم به هم زدن دنیا داشت سرم خراب میشد. من با گل پسرفروشگاه رفته بودم . طبق معمول گل پسر در حال حرص دادن من و کل فروشنده ها بود. البته تخس بازی در نمی اور فقط پشت رگال ها قائم باشک بازی می کرد. و من یه چشمم به انتخاب لباس بود و با چشم دیگه ام گل پسرو می پاییدم. یه لحظه دیدم با در فروشگاه داره ور می ره که البته اصلا به ذهنم خطور نمی کرد که اوون بتونه در و وا کنه. تا دیدم دسته درو داره می کشه صداش کردم که بیاد پیشم ولی انگار فکر کرده باشه دارم باهاش بازی میکنم درو باز کرد و دویید سمت خیابون من هم اصلا دیگه تو حال خودم نبودم... یه جوری از در فروشگاه زدم بیرون که نزدیک بود بخورم زمین خلاصه تو خط پارک ماشین ها گرفتمش. ولی مگه دیگه پاهام حرکت می کرد!!!! 

---------------------------------------------------- 

پی نوشت این نوشته مربوط به تابستون بود که نمی دونم چرا ارسال نشد و حالا تو چک نویس پیداش کردم

علائم

یه خانم جوونی هست که هفته ای یک بار می یاد منزل ما و توی کارهای خونه به من کمک می کنه یک خانم جوون که به خاطر شوهر معتادش مجبوره توی خونه ها کارکنه.. این خانم یک دختر خیلی مودب و مهربون داره که هر وقت می خواد بیاد منزل ما با خودش می یاره. توی هفته گذشته ۳ روز  پشت هم خونه ما بعد از ظهر ها می یومدن خونه ما و گل پسر برای بازی با دختر اون سر از پا نمی شناسه .. جوری که با تمام خستگی ها بازی با اوون رو به خوابیدن ترجیح می ده...جند روز پیش که در حال بازی بودن یک دفعه گل پسر سر خورد و با سر افتاد زمین جوری که عینکش شکست و سرش هم باد کرد.. اوون روز خیلی دلم برای هم دختر اوون خانم و هم گل پسر سوخت چون اوون بچه بیشتر از من ناراحت شده بود و خودش رو مقصر می دونست. ولی از اوون روز حال گل پسر خیلی دگرکون شده.. جوری که همش در حال بهانه گیری و گریه و زاریه... دیشب دیگه خیلی نگران شدم و با دکترش صحبت کردم.. اوون گفت که که بچه ای سرش آسیب دیده باشه علائمش سرگیجه. تهوع. پلک زدن نامتعارف. لرزش دست و پا. خیره شدن به یک نقطه هست... اینا رو نوشتم که همه مامانا حواسشون به این علائم توی شرایط بحرانی باشه... 

گل پسر که هیچ کدوم رو نداشت و به نظر فقط خسته بود که امروز هم پیش عزیزش موند تا خستگی در کنه...  

--------------------------------------------------- 

پی نوشت:  

دیروز یک خبری می خوندم در مورد اجرای ایران رود از ساری تا دریای عمان. یک دفعه یادم اومد که خلاصه انرژی هسته ای دلیلی شد که روسها که از زمان تراز ها دنبال دستیابی به اب های آزاد بودن با این روش به آرزوشون می رسن... خلاصه کمک به همسایه هم که ثواب داره و ما ها هم که همش دنبال ثواب کردن.... !!!!!!!!! 

روز نوشت بهاری

تمیز کاری خونه من و عزیز جون خلاصه دیروز تموم شد.... گل پسر هم تا تونست شیطونی کرد که نتیجه اش شکستن عینکش و ایجاد یه برامدگی مثل گردو روی پیشونیش شد. 

خبر دیگه این که اوضاع اداره ما مثل کل کشور روز به روز قشنگتر می شه... و من نمی دونم چه کار کنیم که به زور نفرستنمون بهشت... آقا ما بخوایم بریم جهنم کی رو باید ببینیمم 

ای تو اوون روحتون (کم کم دارم عصبانی می شم) این چه لباس فرم مسخره ای که طراحی کردین.. مقنعه ۱متر!!!!! خلاصه همه چیز داغونه و من فقط به گل پسر فکر می کنم که توی این ول بشو چطور گلیمشو از آب بکشم بیرون... 

فحش نامه

ای آحاد ملت . ای امت همیشه در صحنه.ای اونهایی که می گن رفتین اعتراض کردین به پخش آهنگ های شاد کودکانه تو مهد کودک ها. ای تو اوون روح تون . ما ها رو که فنا کردین حالا نوبت این بچه هاست ... این بچه ها همین که ما پدر و مادرشون هستیم که به خیر شما ها اکثریت افسرده ایم رو ببینن تا چند سال دیگه افسرده می شن...حالا که چی فرصت شادی کودکانه رو هم ازشون گرفتین... بچه هایی که به خاطر شرایط اقتصادی گندی که توی این مملکت ساختین اکه پدر و مادر ۴ شیفت هم کار کنن  نمی تونن هزینه هاشون رو بدن و این طفلکها زنده یتیم* دارن بزرگ می شن  ... ای تف تو اوون هیکل و روحتون....  ای تف به اوون اعتقاد و دینی که با عمو زنجیر باف می خواد کمرنگ شه....

*: منظور بچه هایی که با داشتن پدر و مادر توی محیط خانواده نیستن.

یک روز بهاری

هیچ چیز بهتر از این نیست که صبح اول وقت گوشی آدم ساعتش زنگ بزنه و در همین حال گل پسر تو خواب و بیداری بغلت کنه و آروم بگه مامانی بخواب... و بعد من هم که از خدا خواسته  همینطور که به راننده سرویس زنگ می زنم که نیاد دنبالمون آروم بغلش می کنم و می خوابم... اینجوریه که یه روز متفاوت رو تو بهار با گل پسر شروع می کنم...  

مدتیه که خیلی نگرانشم... نگران نبودن پدرش... نگران پر کردن اوقات فراغتش ... ولی تمام تلاشم رو می کنم که دل کوچیکش شاد باشه... 

از وقتی این کانال persian toon  راه اندازی شده  دریغ از یک فیلم، یک خط خبر، تمام وقت روی این شبکه است... و گل پسر در حال بازی با وسایل خودش همین که می ام کانال رو عوض کنم میگه مامان کارتون ... نمی دونم پس کله اشم چشم داره!!!! ولی کارتون مورد علاقه اش پت و مته ... نمی دونم چی تو شخصیت این دو هست که اینجوری میخشون می شه.... 

-------------------------------------------------------- 

پی نوشت: دلم می خواد برم دم خونه داد بزنم : بابا اگه تو شوهر از دست دادی ، اگه تو ناراحتی، خوب ما هم پدر مون رو از دست دادیم هم تو روکه مادرمون باشی.....