روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

دریچه ای رو به بهشت

پسرکم امروز 4 سالش تمام شد... صبح که می خواستم از خواب بیدارش کنم فکر می کردم پسرک من خیلی زودتر از اونچه که تصورش رو بکنم بزرگ می شه .. پسرک من با اون خال پشت لبش.. با اوون مرام و مهربونیش با اومدنش من رو به مقام مادری رسوند.. مامان جان شاید یه روزی بیایی و اینجا رو بخونی بدون که تو عزیزترین چیزی هستی که هر مادری می تونه داشته باشه... پسرک مهربونی که به محض دیدن من دستهای کوچولوش رو دور گردنم حلقه می کنه و من رو می بوسه... برام از خونه عزیزش سیب گاز زده  می یاره و حتی گاهی یک لیوان آب... همه بچه ها قادرند والدینشون رو تبدیل به افراد بهتری کنن.. مسافر بهشتی من هنوز تو نگاهش و خنده هاش میشه پاکی رو دید.. اوون منو به آدم بهتری تبدیل کرده.. من توی این چهار سال مهربونتر، مسئولیت پذیر تر و عاقل تر شدم و اینها هم از ساعت 9.15 دقیقه 5 آذر 88 شروع شد...

نظرات 2 + ارسال نظر
باشماق سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:47 ب.ظ

تولد گل پسرت مبارک باشد
همین طوری که بزرگتر می شه ذوق و شوق دیدنش هم زیاد تر می شه
اما به همین یکی اکتفا نکنید وقتش هست که خواهری برادری براش بیاری که تنها نباشه

مهراوه جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:08 ق.ظ

همه ی حرفاتو بول دارم. برای همین روز تولد پسری به تو تبریک گفتم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد