روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روز نوشت

توی هفته گذشته شدیدا درگیربودم . کلا زمانی که آقای همسر می آن تو خونه کار من بسییییییییار زیاد می شه.. از پختن شام و ناهار گرفته تا تمیز کردن خونه و خرید و ... البته همسر هم گاهی کمک هایی را عنایت می کنن. ولی کلا بسیار بهتر از سال گذشته رفتار می کنن. خودم کلی درگیر آزمایش و ... شدم که تشخیص داده شد اینجانب مبتلا به کبد چرب می باشم... واقعا باعث شرمساریه ..  پنجشنبه مجبور شدم برم پیش دکتر تغذیه که چه خاکی تو سرم باید کنم. البته دکتر خیلی امیدوارم کرد که خیلی وضعت خراب نیست و امیدت رو از دست نده... اتفاق دوم  اینه که ماشینمون خلاصه اومد و هرچند هنوز سوارش نمیشیم و همچنان با پسرمون می آم و میریم و تنها از جمال دختر تازه در حال استفاده ایم تا روکش و ... رو براش تهیه کنیم... همستر ها رو هم با هزار کلک از خونه بردیم بیرون و دادیمش به یه مغازه فروش حیوانات تا هم اونا از دست ما و هم ما از دستشون راحت شیم.

رابطه پسرک و آقای همسر به مرحله بحرانی رسیده جوری که علنا می گه اصلا بابا رو دوست ندارم. و تو چشمای همسر می بینم که چیزی درش شکسته می شه و با کمال ناباوری گاهی دست به مقابله به مثل می زنه و این دور باطل همچنان ادامه داره... نمی دونم واقعا همه پدر و پسر ها اینجورن!!! یا اصولا همه بابا این همه به بچه 4 ساله گیر می دن یا نه!!! در حال حاضر تنها کاری که از دستم بر می اومد  این بود که دیشب سر جفتشون داد کشیدم و از مشاور برای روز چهارشنبه وقت گرفتم...

نظرات 4 + ارسال نظر
باشماق یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:59 ق.ظ

وب مبارک باشد خودرو جدید
و اما دو سر عائله بر تعدادتون اضافه شد منظور هزینه ای که سالیانه برای همین وجود نازنین آهنی خواهید پرداخت است
اینجا بین پدر و پسر باید شما میانجی گری کنید ولی خوب سخته بچه چهار ساله چیزی حالی اش نیس
حالا بگو بابایی برای پسری یک کادو کوجولو بخره شاید اون از خر شیطون پیاده بشه

انقدر حرص این موجود نازنین آهنی رو خوردیم که وقتی به خانه رسید حالمان تازه شد مثل قبل واریز پول به آن شرکت فخیمه... از شوخی گذشته باید خدا رو شکر کرد برای هر چیز..اتفاقا من به همسر همین رو گفتم و اونم رفت این کارو کرد در جواب پسرک بعد از گرفتن تیر کمان گفت (من باز بابا دوست نیستم) !!!!!!

باشماق چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:39 ق.ظ

حالا باید بگذارش پشت فرمان ماشین بگه تو رانندگی کن ما را ببر به پارک و برامون بستنی بخر

اندر احوالات یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ب.ظ http://andarahvalat30.blogfa.com

ای بابا چرا؟
به آقای همسر یه کم محبت یاد بده

اندر احوالات یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ب.ظ http://andarahvalat30.blogfa.com

راستی ماشین نو مبارک

عزیزم رسیدن به خیر خوش گذشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد